خاطره نویسی

#خاطره بازی

تبلیغات تبلیغات

روزای عجیب زندگی من

دیگ خاطرم نیست کجاموو ما چه غریبانه زندگی کردیم بچه که بودم درد دلمو میگفتم میگفتم گریه میکردم دیدم دستی روی شونه ام نیومد بغل گرمی که با خیال راحت هق هق کنم ندارم بیشتر گریه کردم بیشتر قلبم درد گرفت گذشت هنوزم کسی نبود هنوزم دستی اشکامو پاک نکرد یاد گرفتم خودمم شاید دردی که میکشم واسه اینه که مسیر روان شناسی رو طی کنم تا بشم دستی بر روی گونه دختری گریون بشم سنگ صبور یک آدم که تنهاست یاد گرفتم سخت باشم سنگ باشم سخت و سنگ شدن در عین حال احساسی بودن توصیف
خاطره نویسی ، ۱۴۰۴-۰۲-۱۶ ، متفرقه
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

آخرین مطالب این وبلاگ

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها